با کمک اعضای پایگاه و مسجد
پس از پایان منبت کاری شستشو انجام شد
لطفا برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب بروید
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.
… از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟
از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟
از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟
از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟
… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد.
کمرم خمیده از بس شانه هایم سنگینیه بار گناه رو به دوش کشیدم.
آقا گردن این بنده حقیر از مو باریکتر ولی گناهش... چی بگم که شرم سارم آقا می خواهم به سوی تو برگردم.
یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛
می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛
می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی.
من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی.
آقای من ، مولای من ، یاورمن … العفو … العفو!
خیالـت ، خیـال رفـتن نـدارد ...
خودت چہ مـ♥ـهـدے جـان ؟
قـصد آمـدن نـدارے ؟
تـو کہ مـرا مـیـبـیـنے
مـیـدانے سرگـرمے ام شـده گـرفـتـن ِ فـال ِ حـافـظ
و جوابـهـاے تـکـرارے :
✶ غـصہ تمـام مےشود ✶
ولے مـن در عـجـبـ م کہ چـرا حـافـظ نـمےدانـد (!)
✗ بـے تـو ، هـیـچ غـمـے پـایـانے نـدارد ؟!
خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد / هوای نفس نباشد همه هوای تو باشد
خداکند که گزارت فِتد به منظر چشمم / که سجده گاه نمازم به جای پای تو باشد . . .
تعجیل در امر فرج مهدی فاطمه (عج)
صلوات
ﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﻤﯽ ﭘﺪﺭ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﺍﺩ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻥ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﮔﻮ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ، ﮐﻨﺎﺭ ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺶ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺪﺭﺵ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ، ﺑﻔﻬﻢ !
ﺣﺎﺝ ﻋﺒﺎﺱ ﻫﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ:
"ﺁﻗﺎﺟﺎﻥ، ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﺑﻔﻬﻤﻢ"؛
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ ﯾﺎ ﻧﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﻭ ...
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺧﯿﺮﺍﺕ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻋﻤﻠﺶ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﻣﻔﺎﺗﯿﺢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯾﺶ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﻢ،ﺍﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺷﺮﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﺍﮔﺮ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺍﻋﺼﺎﺑﺸﺎﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ، ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻘﺼﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ؛
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺧﯿﺮﺍﺕ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿد
مسجد امام علی (ع)
ادرس : ایلام بلوار مرحوم تعمیرکاری (ره)
خیابان وصال شیرازی
دیریست که آواره ی دشتی آقا
رفتی و دوباره برنگشتیآقا
شاید که تو آمدی و دیدی خوابیم
از خیر تماممان گذشتیآقا...
در انــتـــظــار آمــدنـــت
هـــزارســیـــنــه یـــخ زده گـــرم شــد
و هـــزارغــنــچــه شـــکــوفـــا
پــرنــده شـــاد شـــدوپـــروازکـــردن آموخــت
تــا تـــو بــیــایـــی
تـــو خــوب مـیــدانــی روزی
هـــزارســـتاره تـــنـــهــا
بـــه زمــیــن و آســمــان جــمــکــرانـــت
بــه بــار مــی نــشــیــنـــنــد
هـــزاران هـــزار دل غـــریــب
وهـــزاران هـــزار چـــشــم گـــریــان
تـــاتــو بـــیـــایــی
خورشید هی طلوع می کند و غروب
و من در این گذران زمان اندوه نیامدن تو را در خودم می ریزم
سهم من از دنیا انتظار است
اما تو روزی می آیی وعطر ظهورت تمام روزهای تقویم را عطراگین می کند
دوست دارم آنروز اگر رمقی باشد بدوم در اغوشت بنشینم
دستت را روی سرم بگذاری و من آرام این بغض کهنه ی هزار و چندساله رابشکنم و راحت شوم
آنروز دور نیست دعا کن
هوای جمکران تو دل ما را هوایی کرد
دلم را گنبد فیروزه ای رنگی طلایی کرد
من از شبهای کوه خضر زیباتر نخواهم دید
از آنجا هم حرم هم جمکران را میتوان بوسید
اگر چه مردم دنیا سراسر دوستت دارند
ولیکن اهل قم یک جور دیگر دوستت دارند
خدا را شکر بین شهر ما از تو نشان پیداست
کمی از پشت بام خانه ی ما، جمکران پیداست
اگر هر جای دنیایم دلم در یک خیابان است
همیشه نیمه شعبان دلم در چهار مردان است
خیابانی که دل سرمست یوسف میشود در آن
و با اصرار هی شربت تعارف میشود در آن
به پای دل به شوق دیدن دلدار خواهم رفت
پیاده از حرم با گریه تا گلزار خواهم رفت
حرم...گلزار، احساس صفا تا مروه را دارد
و بالای سرم یک کعبه ی زیبا خدا دارد
منه بیچاره دنبال تو هستم، چاره من چیست؟
تو هستی در میان ما ولی توفیق دیدن نیست
و میدانم مرا که دل به تو بستم تو میبینی
اگر چه اهل پایین شهر قم هستم تو میبینی
و میدانم که حتمأ سر به ما هم میزنی آقا
تو حتی سر به جشن بچهها هم میزنی آقا
چه میشد باز کودک میشدم با شور دلتنگی
دوباره کوچه را تزئین کنم با کاغذ رنگی
و میخواند تو را حتی نگاه بچهها آقا
برای کودکان چشم بر راهت بیا آقا
.: Weblog Themes By Pichak :.